أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَبِيبٍ الطَّبَرِيُّ وَمُؤْمِنُ بْنُ مَحْمُودٍ السِّجِسْتَانِيُّ جَمِيعًا، قَالَا: أَرَدْنَا أَنْ نَشْتَرِيَ غَنَمًا لِأَهْلِينَا فَسَأَلْنَا الْمَنْصُورَ أَنْ يُرَافِقَنَا فَرَافَقَنَا حَتَّى دَخَلْنَا سُوقَ الْأَنْعَامِ فَقَالَ لِصَاحِبِ الْأَغْنَامِ: إِعْرِضْ عَلَيَّ، فَعَرَضَ عَلَيْهِ غَنَمًا قَدْ قُطِعَ أُذُنُهُ فَرَدَّهُ وَقَالَ: هَذَا غَنَمٌ قَدْ قَطَعَ الشَّيْطَانُ أُذُنَهُ، ثُمَّ عَرَضَ عَلَيْهِ آخَرَ قَدْ شُقَّ أُذُنُهُ، فَرَدَّهُ وَقَالَ: هَذَا غَنَمٌ قَدْ شَقَّ الشَّيْطَانُ أُذُنَهُ، ثُمَّ عَرَضَ عَلَيْهِ آخَرَ سَالِمًا فَقَالَ: زِنْهُ، فَوَزَنَهُ فَكَانَ أَقَلَّ مِنْ ثَلَاثِينَ كِيلُو غِرَامًا فَقَالَ لَنَا: اشْتَرِيَاهُ، فَاشْتَرَيْنَاهُ، ثُمَّ قَالَ لَنَا: اذْبَحَاهُ، فَذَبَحْنَاهُ ثُمَّ سَلَخْنَاهُ وَعَزَلْنَا جِلْدَهُ وَرَأْسَهُ وَسُوقَهُ وَكَبِدَهُ وَمَا فِي بَطْنِهِ لِنُقَسِّمَ لَحْمَهُ خَالِصًا وَنَحْنُ نَرْجُو أَنْ يَكُونَ نِصْفَ وَزْنِ الْغَنَمِ كَمَا هُوَ الْعَادَةُ فَقُلْنَا لِلْمَنْصُورِ: لَوْ دَعَوْتَ اللَّهَ أَنْ يُبَارِكَ لَنَا فِي لَحْمِنَا هَذَا فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهُمْ فِي لَحْمِهِمْ هَذَا إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ، فَوَزَنَّاهُ مَرَّةً أُخْرَى فَوَجَدْنَاهُ أَكْثَرَ مِنْ خَمْسَةٍ وَثَلَاثِينَ كِيلُو غِرَامًا وَهُوَ لَحْمٌ خَالِصٌ لَا جِلْدَ مَعَهُ وَلَا رَأْسَ وَلَا سُوقَ وَلَا كَبِدَ وَلَا مَا فِي الْبَطْنِ! فَقُلْنَا: اللَّهُ أَكْبَرُ! زَادَ وَزْنُ اللَّحْمِ عَلَى وَزْنِ الْغَنَمِ! فَقَالَ: هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ، فَكُلُوا مِنْهُ وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ!

ترجمه‌ی گفتار:

عبد الله بن حبیب طبری و مؤمن بن محمود سجستانی هر دو ما را خبر دادند، گفتند: ما تصمیم گرفتیم که برای خانواده‌ی‌مان گوسفندی بخریم، پس از منصور خواستیم که با ما همراهی کند، پس با ما همراهی کرد، تا اینکه به بازار دام وارد شدیم، پس به صاحب گوسفندها فرمود: بر من عرضه کن، پس گوسفندی را بر او عرضه کرد که گوشش بریده شده بود، پس آن را رد کرد و فرمود: این گوسفندی است که شیطان گوشش را بریده است، سپس گوسفند دیگری را بر او عرضه کرد که گوشش شکافته شده بود، پس آن را رد کرد و فرمود: این گوسفندی است که شیطان گوشش را شکافته است، سپس گوسفند دیگری را بر او عرضه کرد که سالم بود، پس فرمود: آن را وزن کن، پس آن را وزن کرد، پس کمتر از سی کیلوگرم بود، پس به ما فرمود: آن را بخرید، پس آن را خریدیم، سپس به ما فرمود: آن را ذبح کنید، پس آن را ذبح کردیم و سپس پوست کندیم و پوست و کلّه و پاچه‌ها و جگر و هر چه در شکم آن بود را کنار گذاشتیم تا گوشت خالص آن را تقسیم کنیم و امید داشتیم که وزنش طبق عادت نصف وزن گوسفند باشد، پس به منصور گفتیم: کاش به درگاه خداوند دعا می‌کردی تا برای ما در این گوشتمان برکت دهد، پس دست خود را بر روی آن نهاد و فرمود: خداوندا! برای آن‌ها در این گوشتشان برکت بده؛ چراکه تو بسیار بخشاینده هستی، سپس دست خود را برداشت، پس آن را بار دیگر وزن کردیم، پس آن را بیش از سی و پنج کیلوگرم یافتیم، در حالی که گوشت خالص بود و پوست و کلّه و پاچه‌ها و جگر و چیزی که در شکم است با آن نبود! پس گفتیم: الله اکبر! وزن گوشت از وزن گوسفند بیشتر شد! پس فرمود: آن از نزد خداوند است، هرآینه خداوند هر کس را بخواهد بی‌حساب روزی می‌دهد، پس از آن بخورید و به مستمند نیازمند إطعام کنید!

شرح گفتار:

برای خواندن شرح این گفتار که متضمّن کرامتی بزرگ از این عبد صالح خداوند و زمینه‌ساز راستین ظهور مهدی است، به پرسش و پاسخ ۳۰۴ مراجعه کنید.