نویسنده‌ی نقد: ابراهیم تاریخ نقد: ۱۳۹۸/۱۲/۱۹

حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی أیّده الله تعالی تفصیلاً به موانع شناخت یعنی آنچه مانع از تحقق شناخت می‌شود پرداخته‌اند. افرادی با وجود شناخت حقانیت پیامبران با آنان دشمنی می‌کردند یا برخی با وجود شناخت عقلی به حکم عقل عمل نمی‌کنند یا برخی ذهن‌شان به شک عادت کرده است و با کوچک‌ترین شبهه‌ای تردید می‌کنند. لطفاً در مورد عواملی که موجب عدم پذیرش حق بعد از شناخت آن می‌شود توضیح دهید.

پاسخ به نقد شماره: ۲ تاریخ پاسخ به نقد: ۱۳۹۸/۱۲/۲۶

موانع پذیرش حق، همان موانع شناخت حق هستند؛ زیرا کسی که حقّی را می‌شناسد و انکار می‌کند، در واقع حقّ دیگری را نشناخته و آن همانا تبعات انکار حق پس از شناخت آن است؛ با توجّه به اینکه اگر تبعات انکار حق پس از شناخت آن را می‌شناخت، هرگز آن را انکار نمی‌کرد؛ چنانکه خداوند به این نکته اشاره کرده و فرموده است: ﴿وَحَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا[۱]؛ «و پنداشتند که کیفری نخواهد بود، پس (از دیدن و شنیدن حق) کور و کر شدند». به عبارت دیگر، کسی که حقّی را انکار می‌کند، از دو حال خارج نیست: یا حق بودن آن را نشناخته و از این جهت به انکار آن روی آورده و یا حق بودن آن را شناخته، ولی فایده و ضرورت قبول آن و ضرری که انکارش در پی دارد را نشناخته و از این جهت به انکار آن پرداخته است.

این قاعده، درباره‌ی عمل نکردن به حق نیز صادق است؛ چراکه عمل نکردن به حق نیز مانند انکار آن، به برخی موانع شناخت مانند جهل، اهواء نفسانی، دنیاگرایی و خرافه‌گرایی باز می‌گردد؛ مانند کسی که می‌داند نماز واجب است، ولی نمی‌داند که ترک کننده‌ی آن چه کیفری در دنیا و آخرت دارد (= جهل) و از این رو، لذّت خواب (= اهواء نفسانی) یا درآمد بیشتر (= دنیاگرایی) را بر آن مقدّم می‌دارد و با خود می‌گوید که بدون شک مشمول شفاعت خواهد شد (= خرافه‌گرایی).

از اینجا دانسته می‌شود که انکار یا ترک حق، به موانع شناخت آن باز می‌گردد؛ خواه به صورت مستقیم، هنگامی که ذات آن شناخته نشده است و خواه به صورت غیر مستقیم، هنگامی که آثار آن، بلکه می‌توان گفت: شناخت ذات یا آثار حق، در لحظه‌ی انکار یا ترک آن وجود ندارد؛ چراکه موانع شناخت، گاهی مانع حصول شناخت می‌شوند و گاهی مانع بقاء آن؛ مانند کسی که می‌داند ارتکاب گناه چه کیفری در دنیا و آخرت دارد، ولی هوای نفس در لحظه‌ی گناه دانشش را از او سلب می‌کند و او را جاهل می‌گرداند، تا آن گاه که از گناه فارغ می‌شود، پس کیفرش را به یاد می‌آورد و در می‌یابد که چه کرده است، یا کسی که می‌داند منکر حق در آتش دوزخ خواهد سوخت، ولی در لحظه‌ی انکار حق آتش دوزخ را به یاد نمی‌آورد؛ چراکه تعصّب و تکبّر بر عقلش چیره شده یا دنیاگرایی هر چیزی جز دنیا را از ذهنش بیرون کرده یا خرافه‌گرایی سبب شده است که با خود بگوید: انکار حق برای حفظ نظام اشکالی ندارد و به آتش دوزخ نمی‌انجامد! این چیزی است که در کتاب خداوند «فراموشی» و «غفلت» نامیده شده؛ چنانکه فرموده است: ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ[۲]؛ «پس (سامری) برای آنان مجسّمه‌ی گوساله‌ای بیرون آورد که بانگی داشت، پس گفت: این خدای شما و خدای موسی است، پس فراموش کرد» و فرموده است: ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ ۖ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ[۳]؛ «و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسی استخوان‌های پوسیده را زنده می‌کند؟» و فرموده است: ﴿قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا ۖ وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى[۴]؛ «می‌فرماید: این گونه آیاتمان برای تو آمد، پس آن‌ها را فراموش کردی و همان گونه امروز فراموش می‌شوی» و فرموده است: ﴿فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا[۵]؛ «پس بچشید به خاطر آنکه دیدار این روزتان را فراموش کردید» و فرموده است: ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ[۶]؛ «پس چون چیزی که به آنان یادآوری شد را فراموش کردند، درهای هر چیزی را به رویشان گشودیم، تا اینکه به آنچه داده شدند شادمان گشتند، ناگاه آنان را گرفتیم، پس ناامید شدند» و فرموده است: ﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ[۷]؛ «حساب مردم به آنان نزدیک شده است و آنان در غفلتی رویگردانند» و فرموده است: ﴿وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۸]؛ «و آنان در غفلتی هستند و آنان ایمان نمی‌آورند».

بنابراین، «موانع شناخت» در گفتار علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، صرفاً شامل چیزهایی که مانع از حصول شناخت می‌شوند نیست، بل چیزهایی که مانع از بقاء شناخت می‌شوند را نیز در بر می‌گیرد؛ همچنانکه به موانع پذیرش حق و عمل به آن نیز اشاره دارد؛ چراکه همه‌ی آن‌ها به یک اصل باز می‌گردند، بلکه چه بسا تعابیری مختلف از یک معنا هستند.

↑[۱] . المائدة/ ۷۱
↑[۲] . طه/ ۸۸
↑[۳] . یس/ ۷۸
↑[۴] . طه/ ۱۲۶
↑[۵] . السّجدة/ ۱۴
↑[۶] . الأنعام/ ۴۴
↑[۷] . الأنبیاء/ ۱
↑[۸] . مریم/ ۳۹